Montag, 20. Oktober 2008

قسمت دهم

باور کردن تمامی این حواث در کنار هم به طور فشرده وهمزمان تا حدودی مشکل است ،اما آنانکه به سرنگونی حکومت های غیر مردمی اعتقاد دارند متوجه هستند که ،وقتی که عمر حکومتی به پایان می رسد ومردم خواهان تغییر آنند ،انفجار اعتراضات همزمان ، به سرعت وبه دنبال هم اتفاق می افتد تا دشمنان مردم قدرت عکس العمل در مقابل خروش توده های از زنجیر گسیخته استبداد را از نظر روانی از دست بدهند و قادر به حکومت کردن نباشند ومردم با حداقل تلفات بلند ترین گام ها را به سوی پیروزی بر دارند.همزمانی درگیری مردم با نیروهای نظامی در مریوان با اعتراضات شهر بانه ودیگر شهرهای ایران امری تصادفی نبوده، نتیجه روند وپروسه تمرین توده ها برای در دست گرفتن قدرت با توسل به انواع واشکال مبارزه از حکومت رو به زوال بود.م
در آنروزها هر حرکت مأمورین حکومتی در زیر زره بین تیز نگاه مردم قرار داشت . آنزمان از جانب حکومت شاه نیرویی بسیج وآموزش دیده شده بود که به نام چریک ژاندر مری شناخته می شدند و تقریبا"در تمامی شهرهای مرزی کردستان برای مقابله با پیش مرگان ملت کرد وکنترل شهرها از قبل سازماندهی شده بودند که بعدها در زمان حکومت جمهوری اسلامی در لباس پیش مرگان مسلمان کرد با کیفتی متفاوت ظاهر شدند که تنها فربانبر حکومت نبودند بلکه برای حفظ منافع خویش به مقابله با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی برخواستند . چریکهایی که در مریوان مستقر بودند مشهور اند که از منطقه ای از غرب کرمانشاه میان شاه آباد وجوانرو بنام قلخانی با سبیلهای بلند وقدهای کشیده آمده بودند .فرهنگ این گروه اجتماعی نوعی زندگی انگلی بود که برای امرار معاش به چریک بودن روی می آوردند ودر کنار نیروهای ژاندارمری در سرکوب مخالفین حکومتی نقش داشتند ودر واقع خود نیز به نوعی قربانی سیاستهای حکومت بودند. در آنروز چنین شایع می شود که فردی از همین چریکها به زنی از اهالی شهر قصد تجاوز داشته است که مردم او را دستگیر کرده و به داخل مسجد جامع شهر مریوان می برند.اینکه مردم قصد داشتند با وی چکار کنند هنوز تصمیم گرفته نشده بود اما هیجان وخشم مردم به اوج خود رسیده بود .فریاد به سزا رساندن وی از همه جا بلند بود وازدحام مردم به دنبال معتمدین شهر در حال افزایش .خبر دستگیری چریک مذبور علاوه بر اینکه در سطح شهر پخش شده بود ،پاسگاه زاندارمری وچریک های قلخانی دیگر را نیز با خبر ساخته بود واز روی ساختمان ژاندرمری که تقریبا"در همسایگی مسجد قرار دارد چریکها، برای مقابله با مردم خشمگین در موضع تهاجی قرار گرفته و تفنگهایشان را به سوی مردم نشانه گرفته وبدونه هیچ گونه اخطاری به سوی مردمی که در درون وبیرون مسجد اجتماع کرده بودند وبه شعار دادن مشغول بودند شلیک کردند وبه بدن شهیدی بنام محمد اهل روستای تاله وران اصابت و وی را در خون خویش می غلتاند صدای تیراندازی هر دم بیشتر وبیشتر می شود که مردم را مجبور میسازند پراکنده شوند وچریک مظنون نیز از دست آنها می گریزد.با به پایان رسیدن صدای تیر اندازی جمعیت دوباره گرد هم جمع شده وجنازه شهید غرق شده به خون را بر روی دست بلند کرده وبا دادن شعارهای ضد حکومتی بعد از انجام تشریفات مذهبی برای به خاک سپردن جنازه به طور گسترده وخودجوش با ماشین به طرف روستای تاله وران راه می افتند.م
من ودوستانم که از مباحث مسجد بانه میان مفتی زاده وسخرانان بانه تازه آسوده شده بودیم وتقریبا"نزدیک ساعت چهار بعداز ظهر بوداز طریق تلگرافهایی که از مریوان رسیده بود،ا طلاع حاصل کردیم که از سوی مامورین به مردم تیراندازی شده است وبه طور مبالغه آمیزی تعداد مجروحین وکشته شدگان را با رقمی بالا گزارش کرده بودند . ما تصمیم گرفتیم که به مریوان باز گردیم اما راهها هنوز باز نشده بودند و هوا هم رو به تاریکی می گرایید.به توصیه دوستان مجبور شدیم شب را در بانه به سر برده وفردا بر گردیم .فردای آنروز بعد از خداحافظی با اینکه جاده ها هنوز بسته بود ،تصمیم گرفتیم تا پایین گردنه با ماشین واز آنجا با پای پیاده به پایین گردنه وسپس از طریق ماشین هایی که از سقز آمده بودند ودر پایین گردنه منتظر مسافر بودند به سنندج برویم .ساعت نزدیک ١٢ ظهربود که از ماشین در بالای گردنه پیاده شدیم .سرما روی بلندی کوه با اینکه آفتاب میدرخشید بی داد میکرد . تنها ما بودیم در میان آسمان آبی وبستر گستردته سفید برف .به سمت دیگر که روی گرداندیم دره عمیقی را دیدیم که کوههای اطراف آن به قبرستان ماشینهای آهنی در برف گیر کرده کارون سنندج تبدیل شده بود که از آن فاصله دور بسیار کوچک می نمودند .جاده کشیده شده در دامن کوه از شدت فراوانی برف دیگر دیده نمی شد و من وجبار وعبدالله باید این راه را تا پایین طی می کردیم .در یک آن واحد از کوه سرازیر شدیم و برای اینکه در امتداد جاده حرکت نکنیم ومیان بر بزنیم راه تقریبا"نزدیکی را انتخاب کردیم .م
اما ابتدا پایین رفتن بسیار آسان می نمودبا نزدیک شدن به صخره های سرخ سنگی و لبه های تیز وجلا داده شده بر اثر قرنهای متمادی طبیعت پایین رفتن ا ختیاری به لغزیدن اجباری تبدیل شد ولحظاتی پیش می آمد که کنترلی از خود نداشتیم و گاهی با آهستگی وگاه به سرعت بدرون چاله وگودالهای برفی کوه پرتاب می شدیم و دوباره از جا بلند وراه راادامه می دادیم وبه صحنه های خنده داری که هر لحظه برای هر کدام از ما پیش می آمد می خندیدیم .دستهایمان به دلیل تماس با برف تبدیل شده به یخ مانند لبو سرخ شده بود و سوزش شدیدی همانند بریدگی چاقو ما را آزار می داد . نیم ساعتی به این حالت گذشت تا به پایین کوه رسیدیم وتنها یک ماشین در آنجا منتظر بود که سوار شده وراننده به طرف سقز راه افتاد .م
از اینکه توانسته بودیم با موفقیت به طرف دیار خود با آن ماجرای های پیش آمده راه بیافتیم خوشحال بوده وساعتی بعد به شهر سقز وسپس ازآنجا با می نی بوس راهی سنندج شدیم .شب را در سنندج به سر برده وفردایش به مریوان باز گشتیم .از اتفاق نا گواری که در مقابل مسجد شهر گذشته بود تقریبا" سه روزی گذشته بود .در این اثنا بود که شاهنشاه ایران در یک پیام مهم به مردم ایران روی آورد که"صدای انقلاب شما را شنیدم" که قصد داشت تا از این طریق آرامشی نسبی بر کشور را حاکم کند که بتواند اعتماد مردم را به خویش جلب کند ناکام ماند ومردم مریوان در همان روز به خیابانها ریختند وبا شعار" شاه گفته غلط کردم" بر شدت اعتراضات خویش افزودند.شهر مملو از جمعیت وآنانکه وسیله نقلیه ای داشتند در حالیکه جای نشستن ویا ایستادن در ماشینها نبود به گرد شهر می گشتند وخوشحالی خویش را ابراز می کردند. همین عمل مردم در سراسر ایران به شاه فهماند که مردم دیگر وی را نمی خواهند ومتعاقب آن در روز ٢٦ دی ماه ٥٧ ایران را ترک وامور مملکت را به شاهپور بختیار یکی از جد اشدگان از جبهه ملی ایران سپرد. تیتر بزرگ "شاه رفت " بر روی صفحه اول روزنامه های منتشر شده بهمرا اسکناسهایی که عکس شاه را از آن بیرون آورده بودند بر سر دست تظاهرکنندگان بر روی خیابانهای شهر های ایران از جمله کردستان به نشانه شور وشعف مردم از خروج شاه از در همه جا دیده می شد .م
روی کار آمدن" دولت آشتی ملی" بختیار که در پناه نظامیان بر سریر حکومت تکیه زده بود نقطه عطفی در فروپاشی نظامی کهنه بود که وظیفه دولت بختیار جلوگیری از این روند بود.از این زمان به بعد مردم ایران سخت به تکاپو افتادند که حکومت جانشین بختیار را تعیین کنند .آیت الله خمینی که اینک در پاریس در شهر نوفل لوشاتو اقامت گزیده بود وبه مردم بشارت آزادی را می داد به مرکز رفت وآمدهای پنهان و آشکار مخالفین شاه تبدیل شده بود .به نظر می رسید که آمریکا وغرب برای جلوگیری از یک حکومت دمکراتیک واحتمالا"چپ وشاید هم جلوگیری از هرج ومرج وآنارشیسم به توافق نهایی رسیده بودند که ایران را به خمینی که اکنون مردم ایران نیز از وی حمایت می کردند ،واگذار بکنند. و راه حل شاه که حمایت از دولت بختیار بود را کنار بگذارند.م
در این اثنا بود که خمینی این جمله خویش را مرتب تکرار می کرد "من دولت تعیین می کنم .من توی دهن این دولت می زنم .من به حمایت این مردم دولت تعیین می کنم."فریاد وای اگر خمینی اذن جهادم دهد ارتش دنیا نتواند جوابم دهد" از همه جا بلند بود. تقریبا"یک ماهی که در پیش بود ماه انتقال قدرت و جنگ قدرت در ایران بود مردم باز گشت خمینی را مانند تشکیل حکومت موقت از جانب نیروهای انقلابی می دانستد وفکر نمی کردند که آیت االله خمینی به دلیل حمایت مردم کم آگاه مذهبی از این وظیفه اصلی خویش عدول کرده وبه مقابله با دگر اندیشان بپردازد،به جای انتقال قدرت به مردم وبر قراری دمکراسی راه تثبیت اسبداد مذهبی را طی کند.م
حزب توده بدونه قید وشرط از خمینی حمایت می کرد رهبران احزاب یا سازمان های دوران ستم شاهی بیشتر خود را آشکار می کردند وکمونیست ها وسوسیالیستهای سابق مقیم خارج و یا داخل به جذب نیرووسازماندهی مجدد می پرداختند .رهبرانی که خود را رهبران حزب دمکرات کردستان می نامیدند در راه بازگشت به ایران بودند . بر تعداد طرفداران دو جریان عمده مجاهدین وفداییان خلق، بازنده اصلی شرکت در تقسیم قدرت در ایران، هر روز بیشتر افزوده می شدوزندانیان سیاسی که آزاد شده بودند چه مذهبی وچه چپ به دلیل تجربه تلخ از سازمانهای مو جود ویا بر اساس شرایط جدید به پیش آمده به تشکیل سازمان های جدید مسلح وغیر مسلح روی می آوردند. ادامه دارد...م

Keine Kommentare: