Montag, 20. Oktober 2008

قسمت هشتم

همگام با همرزمان
جو سیاسی شهر مریوان در التهاب و فشار اعتصابات در سایر نقاط ایران بر دیکتاتور در حال
افزایش بود هوا نسبتا" به سردی می گراید ودر توزیع نفت اجحاف وبی قانونی عمل می کرد وکارگران صنایع نفت که صادرات نفت به خارج را ممنوع کرده بودند به تولید برای مصرف داخلی همچنان ادامه می دادند .جوانان شهر برای توزیع عادلانه نفت بپا خاسته وبرای در دست گرفتن شعبه های نفت در دست خویش به گروهای متعددی تقسیم شده بودند که نفت را به محله های مختلف به درب خانه ها ومنازل بدونه چشمداشت می رساندند . این اولین تجربه اجرایی و گرفتن قدرت در دست مردم بود که آنها را به اتحاد عمل نزدیک می کرد همین تجربه اداره شهر از طریق محله ها زمینه تشکیل شورای شهر را بعدها پایه ریزی کرد. م
معلمین برای پی گیری خواسته های خود بار دیگر در سالنی که همیشه جمع می شدند گرد هم آمدند. هیاهوی زیادی سالن را تحت تاثیر قرار داده بود وجمعیت در دسته های مختلف به تبادل نظر با یکدیگر مشغول بودند . وجو حاکم دیگر نه مباحث صنفی بلکه مسائل سیاسی بود . با شروع رسمیت یافتن جلسه حضار بر روی صندلی های سالن جای گرفتندو عده ای نیز در پشت سر جمعیت ایستاده بودند که یکی از آنان شهید فواد مصطفی سلطانی بود که تازه از زندان های مخوف شاهنشاهی آزاد شده بود . وی در بحث ها شرکت نمی کرد وحتی از وی دعوت نکردند که سحنانی ایراد کند و تنهابه حرفهای ناطقین گوش میداد .م
سخنرانان یکی پس از دیگری به بیان نقطه نظرات خویش می پرداختند ودر این میان شعرها یی با محتوای سیاسی واجتماعی به زبان کردی وفارسی خوانده می شد که به بیان احساسات جمعیت منجر می گشت .با دادن شعارهای سیاسی که در آن ادای خواستهای مردم مطرح می شد در واقع جامعه معلمین مریوان بعدها رهبری جنبش مردم مریوان را نیز در دست گرفت .در این شرایط که اشکارا جامعه معلمین به سوی خارج شدن از حوزه صرفا" صنفی خارج میشد وبه یک تشکل سیاسی تبدیل می گشت، مورد اعتراض یکی از پنج عضو شورای معلمین قرار گرفت . وآن کسی نبود جز تنها فرد آذری زبان ومعلم دبیرستان شورا بود که پشت میکروفن قرار گرفت وهشدار داد که وظیفه اصلی جامعه معلمین نباید سیاست بلکه صنفی باشد وادامه داد که:" هستند در میان همین رهبری جامعه معلمین که با گرایشات سیاسی خویش روند ج م به سوی دمکراسی را به انحراف می کشانند .نظرات خویش را بر آن تحمیل می کنند" .اشاره وی بیشتر به نشستهایی بود ک میان برخی از معلمین و رهبران اصلی جامعه معلمین در خارج ازمحیط ج م همراه با کسانی که تازه از زندان آزاد شده بودند از جمله شهید فواد مصطفی سلطانی وهمچنین مباحث جنبش کمونیستی وچپ بود که دیدگاه غالب در تصمیم گیرهای ج م برای آینده بود. نتیجه ان نشستها به تشکیل اتحادیه دهقانان یا همان یه که تی جوتیاران مریوان منجر گشت . نشست ج م با ادامه بحث های داغ ادامه پیدا کرد و تصمیم به ادامه اعتصاب گرفته وبه نشست آنروز پایان داده شد.م
آنروزها تشکیل محفلها و گروهایی که تا اندازهای افراد تشکیل دهنده آن هم عقیده بودند امر عادی شده بود. واین تنها مختص به هسته ما نبود . اصلی ترین نکته ای که این گروهها را به هم نزدیک می کرد همانا شکل حکومت آینده بود که باید جانشین حکومت شاه می شد.بیشتر معلمین اعتصابی همراه با دانش آموزان نو جوان مدارس ودانشجویان دانشگاههای کشور که به دلیل اعتصابات به مریوان باز گشته بودند سخت به مباحث تئوریک مشغول بودند وبه کتابهای کمونیستی که در دسترس قرار داشت استناد می کردند . یافتن این کتابها دیگر کار دشواری نبود .در یکی از خیابانهای شهر کتابفروشی باز شده بود که درقفسه های آن کتابهای جلد سفیدی یافت می شد که تا آنزمان جزء کتابهای ممنوعه بودند .مجموعه آثار مقالات لنین تنها کتابی بود که بیشتر طرفدار داشت و رمانهایی که در ارتباط با انقلاب اکتبر نوشته شده بود نیز از آن جمله بودند . علاوه بر این کتابها بودند کتابهای دیگری از صمد بهرنگی، تاریخ سی ساله بیژن جزنی ، راجع به فداییان و مجاهدین و مائو و مائوئیسم . در میان مشتریان این کتابفروشی کمتر کسی پیدا می شد که مسائل صد سال گذشته ایران را آنطوری که بود واتفاق افتاده بود مد نظر داشته باشد بلکه تجربه گذشته را دریک کفه ترازو وخواست انقلاب وحکومت کمونیستی را در کفه دیگر قرار و مورد قضاوت قرار می دادند.وجود استبداد در صد سال گذشته وشکست انقلاب مشروطه وکودتای ٢٨ مرداد که هر دو شکست سدی در راه رشد دمکراسی در ایران به طور اعم وسرنگونی حکومت خودمختار کردستان واعدام سران آن از جمله شهید رهبر قاضی محمد به طور اخص دلایل کافی بودند تا کردها اعتماد خویش را به حکومت های سرمایه داری ومرکزی از دست بدهند و به دنبال تجربه کمونیستی روی آورند که لنین در آموزه های خود آنرا به نام حق ملل در تعیین سر نوشت خویش تعلیم میداد در حالیکه در حکومت صد ساله گذشته در ایران که این همه از پیشرفت سخن رانده می شد جز در پایتخت وآن هم در ظاهر پیشرفتی دیده نمی شد اجرای اصل اول اصلاحات ارضی نه در تنها در کردستان به رفع ارباب و رعیتی نیانجا میده بود بلکه به دلیل هراس حکومت مرکزی از خواست آزادیخواهانه کردها نیمه بند ودر اصل به نفع مالکین صورت گرفته بود تا حکومت شاهنشاهی از حمایت مالکین بی بهره نباشد.م
انقلاب در راه بود و حرکات انقلابی شهرهای مختلف کردستان را هم می نوردید اگر در مریوان جامعه معلمین هدایت امور را در دست داشت در سنندج مرکز استان کردستان شخصی به نام مفتی زاده که مذهبی ومخالف کمونیستها بود قد علم کرده بود و در مساجد ویا مدراس قرانی که سالها پیش برای جلوگیری از رشد کمونیسم و دمکراسی شکل گرفته بود ،علاوه بر آنکه خواهان حکومت اسلامی بود بر علیه کمونیستها نیز تبلیغ می کرد .مفتی زاده عملا" توانسته بود که مبارزه مردم شهر سنندج را سازماندهی کند وکمونیستها ونیروهای چپ وددمکرات نیز به دلیل شرکت مردم ودنباله روی از مفتی زاده به همراهی با آنان می پرداختند.واین تنها مختص به سنندج نبود بلکه در تمامی ایران روحانیون را در صف اول انقلاب میشد مشاهده کرد .باورهای مذهبی انگیزه اصلی مردم وآمدن دمکراسی وآزادی را با آمدن حکومت اسلامی مرتبط می کردند تنها دو گروه به استقرار دمکراسی از طریق حکومت اسلامی اعتقاد نداشتند چپ ها وطرفداران قانون اساسی که از خواب غفلت بیدار شده بودند ودر اصل برای کسب اعتماد به شاه وجبران اشتباهات گذشته شکل گرفته بود که بعدها به روی کار آمدن شاهپور بختیار انجامید.م
با وجود بر قراری حکومت نظامی در اغلب شهرهای ایران ، تظاهرات خیابانی در شهرهای مختلف همچنان ادامه داشت در شهر سنندج به دنبال اعتراضات خیابانی در چهار راه فرح که بعد ها به چهار راه شهد ا نامیده شد بر اثر تیر اندازی ماءمورین حکومت بسیاری کشته ومجروح به جای گذاشته بود که موجب خشم مردم وحضوربیشتر آنها در خیابانها می شد و موج جمعیت حامی انقلاب از شهرهای دیگر از جمله شهر مریوان به سوی سنندج برای اعلام پشتیبانی روان گشت .در یکی از می نی بوسها که از مریوان به سوی شهر سسندج در راه بود چاوه شیخ السلامی به همراه تنی چند از معلیمین سر شناس مریوان قرار داشتند آنها با خواندن سرودهای کردی وملی در طول راه عشق وعلاقه وافر خویش راه به آزادی ملت کرد بیان می داشتند وبه رشادت فرزندان کرد در شهر سنندج افتخار می کردند.م
هنگام ظهر با رسیدن به سنندج به جمعیتی که در مسجد جامع شهر بسط نشسته بودند پیوستند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند . مفتی زاده که در آن زمان در رهبری جنبش مردم سسندج نقش داشت در طی سخنان خویش از خواست حکومت اسلامی سخن می گفت ودر صحبت هایش با کنایه به کمونیستها ایراد می گرفت که این نوع سخنان در واقع بوی تفرقه میداد و نسل پیشگام حرکت مردم در سنندج را آزرده خاطرمی ساخت . در کنار مفتی زاده آخوند تبعیدی بنام صفدری نشسته بود که از همان زمان شمشیرهای خویش را برای زدن چپ ها ودمکراتها تیز کرده بود ودر سخنانش به شعارها یی که بوی چپ می داد اعتراض می کرد .در طی برگذاری مراسم مانند همیشه قطعه شعرهایی نیز خوانده شد . بعداز ظهر آن روز کسانی که از شهرهای مختلف آمده بودند برای عیادت از خاانواده های قربانیان حرکت اعتراضی سنندج به دیدار با آنان شتافتند ومورد استقبال گرم مردمی که در مقابل درب ساختمانها صف بسته بودند ،قرار گرفتند.وشب را در منازلی که صاحبخانه ، مهما نان ناخوانده را برای اولین بار می دید با کمال صداقت وصفا به سر بردند . از واقعه سنندج چندروزی نگذشته بود که خبررسید در شهر با نه مردمی که به تظاهرات خیابانی پرداخته بودند مورد سرکوب شدید ِیگان ژاندارمری مستقر در شهر قرار گرفته اند .زره پوشی که قصد کرده بود وارد صفوف مردم شود با مقابله مسلحانه فرد ی بنام احمد در میان جمعیت روبرو شده که متعاقب در گیری فرد مذبور به شهادت می رسد وتانکها وژاندارمری از ترس مقاومت مسلحانه مردم به داخل پادگان باز می گردند و بروز این واقعه سر آغاز انگیزه مقاومت مسلحانه مردم کرد بر علیه حکومت شاهنشاهی ومتعاقب آن جمهوری اسلامی می گردد.م
صبح روز این واقعه با شنیدن این خبر برخی از مردم مریوان برای حمایت از مردم بانه راهی آن دیار شدند.من به همراه جبار عزیزی وعبدالله درسید دو دوست وهمکار فرهنگی تصممیم گرفتیم که به بانه سفر کنیم وپشتیبانی خویش را از مردم وبه ویژه نسبت به دوستانی که در آنجا داشتیم ادا کنیم .هر سه ما وانت تویتایی را کرایه کرده ونزدیکی ظهر راه افتادیم .اواسط دی ماه بود وبرف سراسر کوههای سرفراز کردستان را پوشانیده بود وسرما بیداد می کرد وشوق وافری آمیخته با عشق وانقلاب وآزادی ما را به هم پیوند داده بود. راننده تصمیم گرفت که از راه مستقیم مریوان سقز به شهر بانه برود .ما نیز در میان راه گاه به بحث وگاه به خواندن سرودهای انقلایی وملی کرد مشغول بودیم . بعد از گذشتن از راههای کوهستانی و رانندگی به مدت پنج ساعت به شهر بانه رسیدیم .شهر مملو از جوش وخروش بود ومردم به دنبال اتفاق روز گذشته درآن غروب سرد وتاریک در خیابانها راهپیمایی می کردند واز شهید احمد که به مقابله با ژاندار مری پرداخته بود یاد می نمودند . من وجبار درآن ازدحام جمعیت دوست گرامی خود در دوران سربازی را باز یافتیم . شهید باسط احمدی ما را به گرمی در آغوش گرفت واز دیدن ما بسیار خوشحال شد ودوستانی را در کنار خود قرار داشت به ما معرفی کرد .ما نیز به تظاهرات مردم پیوستیم .در میان جمعیت جوانانی بودند که کلتهای کوچکی را حمل می کردند. شعارهایی که می دادند بیشتر چپ بود تا گرایشات میانه روانه ای که در بیشتر اعتراضاتی که من تا به آن روز دیده بودم .م
در اینجا نیز روحانی کرد بنام شیخ جلال حسینی برادر شیخ عزالدین حسینی رهبری جنبش را هدایت می کرد و چندان مخالفتی با شعارهای چپ نداشت برای وی بیشتر حفظ وحدت مردم کرد مطرح بود .در آن میان نیز خبری دهان به دهان می گشت که از سنندج مردم بسیاری با وسائط نقلیه مختلف که مفتی زاده نیز به همراه آنان است به سوی شهر بانه در حمایت از مردم در حرکت هستنداما تا آن هنگام به شهر وارد نشده بودند .ما را شب شهید باسط به منزل خویش برد وبا پدر وسایر افراد خانواده اش، آشنا کرد که مورد استقبال گرمی قرار گرفتیم . در همین خانه آیت الله خلخالی حاکم شرع جمهوری اسلامی همان کسی که خون فرزندان بی گناه کرد را در محاکمات چند دقیقه ای تنها برای هراساندن وسرکوب حرکات آزادی خواهانه مردم کرد با بی رحمی تمام وبه دستور آیتالله خمینی ریخته بود قبل از انقلاب ، هنگامی که از سوی حکومت شاهنشاهی تبعید شده بود به سر برده واز وی به عنوان مهمان ونه مستاجر پذیرایی شده بود وی به هنگام اعدام شهید باسط بعد از انقلاب در زندانهای جمهوری اسلامی در تهران هنگام مراجعه پدر شهید باسط به وی از کمک خویش مضایقه کرده ومنافع اسلام فقاهتی را برای نجات شهید باسط که در آنزمان دیگر مخالف جمهوری اسلامی به دلیل سیاست فداییان اکثریت نبود، برتری داده بود .ادامه دارد...م

Keine Kommentare: